loading...

عرشیا

یاد داشت های محمدرضا علیزاده امامزاده و سیامک مختاری

بازدید : 604
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 22:37

1. چهل روز از غروب آفاقی غمبارِ حاج عباس نوری گذشت . به امام علی (ع) منسوب است که :

یقولون انّ الموتَ صعبٌ علی الفَتی

مفارقة الاحباب واللهِ اَصعَبُ

گویند مرگ سخت بود از برای مرد

بالله فراق یار از آن سخت تر بوَد

2. گاه با سفر کردن عزیزی گوئی پاره‌‌‌ای از وجود هم با وی می‌رود! شاید زیباترین فحوا و لفافه ممکن برای بیان این حقیقت ؛ سروده معروفِ شیخِ اَجلّ جناب سعدی باشد که می‌گوید:

او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

3. تسلّی و تسکین مان در این فراق ؛ پناه بُردن به کلام حق می‌باشد که می‌فرماید:" إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ" .

آنجا روم آنجا روم بالا بدم بالا روم

بازم رهان بازم رهان کاینجا به زنهار آمدم

من نور پاکم‌‌‌ای پسر نه مشت خاکم مختصر

آخر صدف من نیستم من دُرِّ شهوار آمدم

استاد دکتر مرتضوی می‌فرمود : اگر کسی معرفت و اهلیّت لازم ا احراز کند آیۀ شریفۀ استرجاع برای آرام و قرار کفایت می‌کند .

چیست ازین خوبتر در همه آفاق کار

دوست به نزدیک دوست یار به نزدیک یار

اتصال جزئ به کل و رسیدن قطره به دریا و اقیانوس وحدت و پس از آن " تو دگر قطره اش مخوان دریاست!"

آن چه از دریا به دریا می‌‌رود

از همانجا کامد آن جا می‌‌رود

4.استاد محمدتقی جعفری که این روزها سالروز وفاتش می‌باشد ؛ می‌گفت: کلِّ مثنوی چکیده عبارت قرآنیِ " إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ"می‌باشد و مثنوی شرح و تفصل مطول این آیه!

نک شه‌هادی زآن سوی وادی

جانب شادی داد نویدش

داد زکاتی ؛ آب حیاتی

شاخ نباتی تا به مزیدش!

باده چو خورد او ؛ خامش کرد او

زحمت برد او ؛ تا طلبیدش!

5. آرزوی صبر و سلامت برای همسر گرامی‌و فرزندان آن عزیزِ سفر کرده و تجدید ارادت با حجّتِ نازنین که پس از این اگر به لطف حق عمری بود و بار تن همی‌باید کشید " بوی گل را از که جوئیم از گلاب"سرشار باشند از هستی و پُرفروغ از مهر ! خداوند پُشت و پناهشان

#طنزسیاهنمایی. 118 دَویدن داریم تا دَویدن!
بازدید : 401
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 22:37

1. از عامّ البلوا ترین گرفتاری‌های طبیعت آدمی‌؛ خودفریبی و تبانی با خویشتن می‌باشد . که یر که گور می‌گوید: قریب به اتفاق آدمیان مبتلا به این بلیّه می‌باشند . صداقت با خود توفیق ارزشمندی است اگر انسان اقبال برخورداری از آن را داشته باشد.

2. گاه پندارِ بت شکستن ؛ خود به بت بزرگ و "مادرِ بتها" تبدیل می‌شود!

تا کی از تزویر باشم خودنمای

تا کی از پندار باشم خودپرست

پردهٔ پندار می‌باید درید

توبهٔ زهاد می‌باید شکست

3. در صفحه 80 کتاب " ذن چه می‌گوید" نوشته شده :"سالکی نزد مرشد و استاد خود رفت و گفت :همه چیز را دور انداخته و از دستشان خلاص شده ام !استاد گفت : فکر دور انداختن چه؟ آنرا هم دور بینداز!"

سعدی گوید:

گفتی بت پندار شکستم رَستم

آن بت که ز پندار شکستی باقیست

4. نیکوس کازانتزاکیس نیز در کتاب ارزشمند و خواندنی "گزارش به خاک یونان" نویسد :رهائی از رهائی ؛این فتح قلّه است ...

در خدا گم شو كمال اين است و بس

گم شدن گم كن وصال اين است و بس

5. در مطالب آتی به چند مورد از موانع مهم رهایش اشاره می‌شود که از زنجیرهای غلاظ و شداد جان ما می‌باشند و موجب گرفتاری هستند ؛ از جملۀ آنها: احساسات ؛ افکار و رفتار منفی ؛ نیاز به تائید و تعریف دیگران ؛ رنجیدن از گفتار و عملکرد دیگران نسبت به خود و ...می‌باشد.

چهلم حاج عباس نوری
بازدید : 424
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 22:37

1. نوعا آدمیان در مقابل قوانین طبیعی تسلیم و منفعل می‌باشند و مثلا گذر ایّام و سُنَنِ حاکم بر طبیعت در هر حال تأثیرِ خود را اِعمال می‌کند . مولانا می‌گوید:

آن رُخی که تابِ او بُد ماه وار

شد به پیری همچو پشتِ سوسمار

و آن سَر و فرقِ گَشِ شَعشَع شده

وقتِ پیری ناخوش و اَصلَع شده

و آن قدِ صف دَرِّ نازان چون سِنان

گشته در پیری دو تا همچون کمان

2. در ادامه ؛ استثناء و نکته تکمیلی مهمّی می‌افزاید و می‌گوید: بهره گیری ­ از تفکر و نگرش معنوی و اتّصال به اقیانوسِ وحدتِ الهی ؛ موجبِ تقویت قوای روحی و مانع تسلیم‌ در برابر افکار و عوامل مأیوس کننده و شکننده می‌باشند :

لیک گر باشد طبیبش نورِ حق

نیست از پیریّ و تب ؛نقصان و دَق

3. اگر عنایت الهی شامل حال انسان بشود با استمداد و استضائه از نورِ حق ؛ می‌تواند بر همه آفات و تهدیدها فائق آید و غالب شود

گر هزاران دام باشد در قدم

چون تو با مایی نباشد هیچ غم‌!

در فرازی دیگر از مثنوی می‌گوید:

قُوَّت جبریل از مطبخ نبود

بود از دیدار خلاق وجود

همچنان این قُوَّت اَبدالِ حق

هم زِ حق دان نه از طعام و از طبق

4 . وچنانکه رهی معیّری گوید:

نور سحرگاهی دهد ؛ فیضی که می‌خواهی دهد

با مسکنت شاهی دهد ؛ سلطان درویشم کند

چهلم حاج عباس نوری
بازدید : 346
چهارشنبه 27 آبان 1399 زمان : 1:38

کتابِ تحقیقات فلسفی اثر معروف و مهمِّ لودویگ ویتگنشتاین با ترجمهۀ مالک حسینی منتشر شد . تحقیقات فلسفی، از همان زمان انتشارش، از تاثیرگذارترین کتاب‌های فلسفی بوده است؛ این کتاب، که در کنار دیگر کتاب نویسنده‌اش، رسالهٔ منطقی-فلسفی، از آثار کلاسیک فلسفه به حساب می‌آید، جزو چند کتاب مهم تاریخ فلسفه و به نظر برخی صاحبنظران مهم‌ترین کتاب فلسفی پس از نقد عقل محض [سنجش خرد ناب] ایمانوئل کانت می‌باشد.تحقیقات فلسفی،حاصل سال‌ها تأمل ویتگنشتاین و چکیده‌ نکته‌هائی است که مولف طی سال‌های منتهی به ۱۹۴۶ در دفترهای متعدد نگاشته است. این کتاب که در ۱۹۵۳ یعنی دو سال پس از مرگ نویسنده منتشر شد، متشکل از ۶۹۳ «نکته» است و به موضوعات و مفاهیم متعددی می‌پردازد که نه فقط در فلسفه نفوذ بسیار یافته‌اند، بلکه در حوزه‌های دیگری چون جامعه‌شناسی و روان‌شناسی و هنر نیز تأثیر فراوان گذاشته‌اند.

بلاک چین در سیستم‌های پرداخت
بازدید : 390
چهارشنبه 27 آبان 1399 زمان : 1:38

1.بیست و چهارم آبان ؛ روز کتاب، کتابدار و کتابخوانی همچنین سالروز درگذشت علامه طباطبایی است و از ۲۴ آبان تا ۲ آذر به عنوان هفته کتاب نامگزاری شده است.معروف است و می‌گویند:خوشبخت کسی است که به یکی از این دو دسترسی دارد : کتاب‌های خوب یا دوستانی که اهل کتاب اند .اگر هر دو با هم باشند که توفیق مضاعف و "کار به کام است الحمدلله".

2. کتاب، غذای روح است و روح زنده و بالنده با کتاب است. رفیقِ شفیق و یار مهربانی است که همدم دلتنگیهاست. از عالمان دینی که یکی از غنی ترین کتابخانه‌های شخصی را دارد می‌گفت: کتاب بازی نوعی مرض و بیماری است ولی آنقدر ملذّ و خوشایند است که خدا مبتلایان به این بیماری را شفا ندهد!

3.استاد دکتر بهمن سرکاراتی را در دانشگاه تبریز می‌دیدم ؛ استادی باوقار و پُرمایه که برایم استادان واقعی و از منظری اسطوره‌‌‌ای مانند استاد سیدحسن قاضی ؛ دکتر ترجانی زاده و دکتر مرتضوی را تداعی می‌کرد . غالبا کتابی در دست نداشت ؛ برای خواندن نه جلوه فروشی و اظهار فضل ! شنیده بودم بعد از تدریس و انجام کارهای ضروری روزمره ؛شب و روزش مطالعه و خواندن است در کنار سیگار کشیدن و موسیقی گوش دادن ! به گونه‌‌‌ای عادی می‌گفت: سعی کنید هر روز یک کتاب بخوانید و فرصت و فراغت داشتید بجای گردشهای بی فایده بروید ویترین کتابفروشی‌ها را نگاه کنید ؛ از تازه‌های کتاب سراغ بگیرید ؛ همین هم برایتان مفید است !

4.در یک جمع بندی کلی و نه کاملا دقیق کتاب‌ها را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:‌

4_1. کتابهائی که با مطالعه آن‌ها عالم تر می‌شویم و کوله بار ذهنی و معرفتی مان سنگین تر می‌شود،‌

4_2 . کتابهائی که با مطالعۀ آنها انسان بهتری می‌شویم،‌ همچنان که ویتگنشتاین آرزو می‌کرد کتابهایش به گونه‌ای باشند که مطالعۀ آن‌ها خواننده را بهتر کند

4_3. کتابهائی که آدمی‌را زیر و زبر می‌کنند ؛ مبدا میل انسان را عوض می‌کنند؛ ذائقه معرفتی آدم را تغییر می‌دهند ؛علائق ؛ گریزها و گرایشهایش را سمت و سو می‌دهند ؛ از جا می‌کَنند و دگرگون می‌سازند . طبعا تعداد چنین آثاری نیز کم شمار می‌باشند.اقبال لاهوری در وصف قرآن می‌گوید:

چونکه در جان رفت جان دیگر شود

جان چو دیگر شد جهان دیگر شود

5. به تعبیر دیگر کتابهای مفید گاه افکار و اندیشه‌ها را می‌آموزند ؛ گاه نه افکار که تفکر را یاد می‌دهند آدمی‌از مصرف کننده به تولیدکننده تبدیل می‌شود و گاه فراتر از اینها به تعبیر زیبای استادم : " مخ آدمی‌را جابجا می‌کنند" .

6.فرانسیس بیکن فیلسوف و حقوقدان انگلیسی اهل مطالعه را به سه قِسم تقسیم می‌کند:دسته اول مانند "عنکبوت" علومشان صِرفاًتصورات ذهنی است ؛ اسیر«غار»درون خودهستند! براساس خوانده خیالبافی می‌کنند بدون اینکه در درستی تحقیق کنند. گروه دوم مانند "مورچه" دائماً دانه جمع می‌کند ولی در آن تصرفی نمی‌کند . گروه سوم مانند "زنبورعسل" شهد گل را می‌گیرند و از آن عسل می‌سازند.

7. زنده یاد دکتر پوران شریعت رضوی در کتاب طرحی از یک زندگی از دکتر شریعتی نقل می‌کند که : در مطالعۀ کتاب مانند وسیله نقلیه نباشید که مطلب را از صفحۀ کتاب به ذهن منتقل می‌کند بلکه خودتان هم تحلیل و پردازش داشته باشید.

بلاک چین در سیستم‌های پرداخت
بازدید : 372
چهارشنبه 27 آبان 1399 زمان : 1:38

1. یکی از مهارتهای مهم زندگی که عارفان بر آن تاکید داشتند و فیلسوفان رواقی نیز توجه خاصی بر آن داشتند تلقی نشانه‌‌‌ای از وقایع و پدیده‌ها می‌باشد . از نظر فیلسوفان رواقی دیگران فارغ از اینکه دوست باشند یا رویکرد و تلقّیِ دیگری با ما داشته باشند معلم ما هستند و این روش را در ارتباط با اشیا و طبیعت هم بسط و تعمیم می‌دادند.

2. در کتاب «اسرار التوحید» نقل شده است: یک روز شیخ ما با جمع صوفیان به در آسیابی رسید. سر اسب کشید، ساعتی توقف کرده پس گفت: «می‌دانید این آسیا چه می‌گوید؟ می‌گوید تصوف این است که من در آنم، درشت می‌ستانم و نرم باز می‌دهم».

3. باز در کتاب اسرار التوحید نقل شده :وقتی دو مسافر نزد ابوسعید ابوالخیر می‌آیند تا ایشان را صوفی بودن بیاموزد.شیخ به ستونی داده بود.سه بار دست به آن ستون زد وهیچ سخن نگفت. هر دو از پیش شیخ بیرون می آیند. آن یکی از دیگری می‌پرسد که شیخ چه کرد؟آنکه عاقل تر بود جواب می‌دهد:
« آنچ ِ بایست شیخ در سه حرکت که بر ستون دست زد معلوم شد. وآن آنست که:
خاموش باش و راست باش و بارکش باش!

3. مولانا در فراز پایانی حکایت بازرگان و طوطی می‌گوید:

خواجه گفتش: فی امان الله برو

مر مرا اکنون نمودی راه نو
خواجه با خود گفت:این پند من است

راه او گیرم، که این ره روشن است
جان من کمتر ز طوطی کی بود؟

جان چنین باید که نیکو پی بود

بلاک چین در سیستم‌های پرداخت
بازدید : 383
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 2:38

رسالة الولاية از آثار کم برگ و پُر بار علامه طباطبائى است که در عینِ ایجاز ؛ نشان از اعجاز دارد و مطالب راهبردی عمیقی در آن مندرج است که پیش از علّامه کسی چنان منسجم و نظام مند بیان نداشته است . علّامه در این اثر بی همتا با مناعتِ طبع ؛ دیگران را هم شریکُ الاَذواقِ خود ساخته و گوئی خواستۀ تشنگان را اجابت نموده که می‌گویند و از آن عزیز می‌خواهند:

قطره‌ای بر ریز بر ما زآن سبو

شَمّه‌‌‌ای زآن گلستان با ما بگو

خو نداریم‌‌‌ای جمالِ مهتری

که لب ما خشک و تو تنها خوری!

علّامه ؛ حالات و مشاهدات خود را در این سفرنامه سلوکیِ فاخر اظهار و تعریف کرده . به پندار این بنده مهمترین درسِ این کتابِ ارجمند ؛ تذکار این مهمّ است که انسان می‌تواند به کجاها برسد و دریغ که چقدر از این توان و استعداد غافل و نسبت به آن بی تفاوت است ؟! مانند مارگیرِ مثنوی که مولانا توصیف کرده :

خویشتن را آدمی‌ارزان فروخت

بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت

صد هزاران مار و کُه حیران اوست

او چرا حیران شدست و ماردوست؟!

علامه به جِدّ بر این تاکید دارد که لقاء الله حتى در همین نشأة امکان‌پذیر است !

چقدر این بیت در ابتدای مثنوی دلنشین و امیدبخش است؟!

تو مگو ما را بدان شه بار نیست

با کریمان کارها دشوار نیست!

آدمی‌می‌تواند از فلک و مَلَک فراتر رود و بجائی رسد که جز خدا نبیند و نخواهد

ولی به تعبیرِ دقیق نیما که این روزها مقارن با سالروز تولّدش می‌باشد با این شرط که:

بايد از چيزی کاست،
گر بخواهيم به چيزی افزود...
زندگانی اين است؛
وين‌چنين بايد رَستن...!

خدا می‌خواهد من نمی‌خواهم! چنانکه خواجه عبدالله می‌گوید: الهی! تو خواستی من نخواستم !

" راه بسته نیست ما دست و پا بسته ایم"

وقت آن آمد که دستی بر زنم

چند خواهم بودن آخر پای‌بست؟!

دعوای پرسپولیس و شجاع خلیل‌زاده بالا گرفت!
بازدید : 366
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 2:38

«وَجَاءَ مِنْ أَقْصَي الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَي قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ . اتَّبِعُوا مَن لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْراً وَهُم مَّهْتَدُونَ » ؛ (و [در اين ميان‌] مردى از دورترين جاى شهر دوان دوان آمد، [و] گفت: «اى مردم، از اين فرستادگان پيروى كنيد. از آنان که هیچ اجر و مزد رسالتی از شما نمی‌خواهند و خود [به راه حق] هدایت یافته‌اند پیروی کنید.) ؛(سوره یس ؛ آیه:20_21)

دستاری نخ نما و جامه‌‌‌ای آراسته به اِندراس ؛ پوشیده بر اندامی‌لرزان و سرشار از آرامش ؛ نعلینی فرسوده و پاهائی بدون جوراب ؛ محاسنی کوتاه ؛ نگاهی نافذ و سخنگو که "اسرار غیب آموخته" و گوئی چشم به سِدرَةُ المُنتَهیٰ دارد ؛ لبهائی مترنّم به ذکر حق و خاموش از گفتار با اغیار جز به قدر ضرورت و وقت نیاز که:

هركه را اسرار کار آموختند

مُهر كردند و زبانش دوختند

مردی از قبیله ایمان و عِلم که فعلش گواه قولش بود بل فراتر از آن . عالِمِ عاملی که محضرش کلاس درس و سکوتش عین آموزه بود و آموختنی ؛ با مَرکبِ معرفت از درگاه گذشته و به بارگاه راه یافته بود ؛ حبابها را یکسر وانهاده و "از دیدهِ دریا" ابدیّت را می‌دید و حقیقت را می‌کاوید. رهاورد مراقبه اش رها شدن از قید گفتار و پا نهادن به ساحت دیدار بود

بدی را بلد نبود که مبدأ میلش عوض شده و سمت و سوئی استعلائی یافته بود .

از مقامات تبتل تا فنا

پله پله تا ملاقات خدا

خُلق و خوئی قرآنی ؛ حالی غالب بر قیل و قال و اقیانوسِ موّاج جانی که سواحل تن را احاطه کرده بود ...

اخلاق و رفتارش در منزل [و نیز بیرون] به تعبیر دخترش «محمّدی» بود ؛ هیچگاه خشمگین نشد و کسی صدای بلندش را در صحبت نشنید.

پیشتر از اندیشه‌ها ؛ اندیشیدن را آموخته بود و فراتر از آن دیدن را ؛ عرفان را نیز غیر از رؤیت نمی‌دانست .

بعد ازین ما دیده خواهیم از تو بس

تا نپوشد بحر را خاشاک و خس

از منظر کرامت انسان را می‌دید و حقِّ حیات را برای هر موجودی مُحرَز می‌دانست و می‌فرمود : در منزل ؛ هیچگاه مرغ و خروسی ذبح نکردیم و آنها مقتضای طبیعتِ خود ؛ عُمرشان به اتمام می‌رسید .

با سعهِ صدر و اِمعان نظر در افکار و ایده‌ها تأمّل داشت و هیچگاه رسوباتِ قیرگون جزم و جمود ؛مجال و امکانِ نشستن بر ذهن و ضمیر پویایش را نیافتند ؛ ضمن مطالعه متون مقدسِ آئینهای شرقی ؛ محاسن آنان را می‌ستود و در مصاحبت با دانشوَرانی از مکاتب دیگر گوش به کلامشان می‌سپرد و ادب ؛ بزرگ مَنشی و اقامه برهان بارزترین ویژگی‌ اش بود .

حاضران در مجالس درسش ؛ بیشتر از نیوشیدن سخنان حکمت آمیز ؛شُکوه جانش را به نظاره می‌نشستند ؛ از دریای معرفتش سیراب و در "آنِ" چشمانش غوطه ور می‌شدند و گاه در سفری غریب از مرزهای عالَم حس بیرون می‌شدند چنانکه دانش آموختۀ برجسته اش استاد حسن زاده آملی گوید: " می‌رفت و ما را نیز با خود می‌برد که مظهر اسم محیط شده بود" !

دانش گسترده اش نه فقط از تدریس استادان که بیشتر به یُمنِ تغریس به بار نشسته بود . آیت الله جوادی آملی می‌گوید : از استادانش شنیدم که آنچه از ذهن و زبانِ علّامه تراوش می‌کند ؛ اغلب یافته‌های خودش می‌باشد و در دوران تحصیل چنین مطالبی با وی مطرح نشده بود!

کاری ز درون جان می‌باید

وز عاریه‌ها دری تو را نگشاید

یک چشمهٔ آب در درون خانه

به زان رودی که از برون می‌آید

ثمرات ارزشمند حیاتش در گستره بیان و بنان؛ پرورش شاگردان برجسته در معقول و منقول و نگارش آثار جاودانه در علوم دینی و فلسفی است که با اخلاص تمام تحریر یافته اند.هرچند تفسیر المیزان عظیمترین اثرِ علامه در 20 جلد و اصول فلسفه از تالیفات معروف آن عزیز می‌باشند ولی دیگر آثارش مخصوصا دو کتابِ : رسالة الولاية و " انسان قبل الدنیا و انسان فی الدنیا و انسان بعد الدنیا" نیز از ارزش بس والائی برخوردارند.

دعوای پرسپولیس و شجاع خلیل‌زاده بالا گرفت!
بازدید : 392
يکشنبه 24 آبان 1399 زمان : 6:37

1. بهاء‌ الدین ولد [پدر مولانا] در معارف گوید: "بیمار گونه بودم؛ یاران را گفتم: هر حالتِ مرا خوشیِ دیگر است. بیماری‌ام را خوشی دیگر است، صِحَّتم را خوشی دیگر است؛ سفرم را خوشی دیگر است؛ حَضَرم را خوشی دیگر است؛ حالت رسوا شدنم را خوشی دیگر، تنها بودنم را خوشی دیگر. من در اغلب احوال خوش‌دل باشم!"

2. ابتلائات این دنیا برای تمییز و تمایز عشق واقعی از ادعای محبت است !" نوبت به اولیا که رسید آسمان تپید" محبت واقعی از به ظاهر جفای محبوب رنگ نمی‌ بازد چنانکه گفته اند : "حقیقت محبّت آن است که به بِرّ نیفزاید و به جفا بنکاهد."( طبقات الصوفیه ؛یحیی بن معاذ) . حافظ گوید:

زير شمشير غمش رقص کنان بايد رفت

کان که شد کشته او نيک سرانجام افتاد

هر دمش با من دلسوخته لطفي دگر است

اين گدا بين که چه شايسته انعام افتاد!!

3.مولانا در فرازی از حکایت بازرگان و طوطی که به وضوح معلوم است از این عالم کَنده شده ؛ می‌گوید:

ای جفای تو ز دولت خوب‌تر

و انتقام تو ز جان محبوب‌تر

نار تو اینست نورت چون بُوَد؟!

ماتم این تا خود که سورت چون بُوَد؟!

عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد

بوالعجب من عاشق این هر دو ضد

در ادامه می‌گوید: اگر روزی این جور و جفا تمامی‌پذیزد بی قرار می‌شوم و ناله سر می‌دهم!

والله ار زین خار در بستان شوم

همچو بلبل زین سبب نالان شوم

و عجبا که این چه بلبل غریب و شگرفی است

این عجب بلبل که بگشاید دهان

تا خورد او خار را با گلستان

این چه بلبل این نهنگ آتشیست

جمله ناخوش‌ها ز عشق او را خوشیست

4. دغدغه و دلمشغولی اصلی مولانا این است که خدا از او دور نشود و فاصله نگیرد .

اي خدا اين وصل را هجران مکن

سرخوشان عشق را نالان مکن

نیست در عالَم ز هجران تلخ‌تر

هر چه خواهی کُن و لیکن آن مکن!

5. واضح است خدا دور نمی‌شود " هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ مَا كُنتُمْ" ؛ (حدید؛4) بلکه آدمی‌خود را دور می‌سازد

ما ز خود سوی تو گردانیم سر
چون تو از مایی به ما نزدیک‌تر

با چنین نزدیکیی دوریم دور

در چنین تاریکیی بفرست نور

این دعا هم بخشش و تعلیم توست
ور نه در گلخن گلستان از چه رُست؟!

نه در انتظار یاری... نه ز کس انتظاری...
بازدید : 392
يکشنبه 24 آبان 1399 زمان : 6:37

1. مولانا فراق را از عوامل زمینه ساز ملال می‌داند و می‌گوید :

دل فرو بسته و ملول آنکس بوَد

کز فراق یار در محبس بوَد

و بر این است که کسی را که حلاوت وصال چشیده ؛ اندوه و غمی‌نیست

دلبر و مطلوب با ما حاضرست

در نثار رحمتش جان شاکرست

2. احساس و لمسِ حضور سرشار خدا , جان آدمی‌را طراوت می‌بخشد و به تعبیر مولانا گلستان می‌کند ! کسی را که از خدا پُر شده ؛ پژمردگی و دلمردگی بی معناست و همیشه در شکوفائی است!

در دل ما لاله‌زار و گلشنیست

پیری و پژمردگی را راه نیست

دایما تر و جوانیم و لطیف

تازه و شیرین و خندان و ظریف

ببینید چه شادی شگرف و ابتهاجِ عظیم و سرشاری در ابیات ذیل از دیوان شمس موج می‌زند؟!

برون شو‌‌‌ای غم از سینه که لطف یار می‌آید

تو هَم‌‌‌ای دل ز من گم شو که آن دلدار می‌آید

نگویم یار را شادی که از شادی گذشتست او

مرا از فرط عشق او ز شادی عار می‌آید

3.در اوجِ اوج و نهایت اعتلا دیگر زمان و مکان مفهوم خود را از دست می‌دهند ! مولانا این مهمّ را بارها مطرح ساخته و تاکید دارد که نکته‌‌‌ای چشیدنی است تا گفتنی و شنیدنی

پیش ما صد سال و یکساعت یکیست

که دراز و کوته از ما مُنفکیست

آن دراز و کوتَهی در جسمهاست

آن دراز و کوتَه اندر جان کجاست

در ادامه ؛ حکایت اصحاب کهف را مثال می‌زند و می‌گوید:

سیصد و نه سال آن اصحاب کهف

پیششان یک روز بی اندوه و لهف

چون نباشد روز و شب یا ماه و سال

کی بود سیری و پیری و ملال

4. در فرازی از دفتر اول نیز می‌گوید: راه نیل به این حقیقت , نیل به حیاتِ برین و برخوردار شدن از نگاه الهی می‌باشد:

گر تو خود را پیش و پس داری گمان

بستهٔ جسمی‌و محرومی‌ز جان

زیر و بالا پیش و پس وصف تنست

بی‌جهتها ذات جان روشنست

برگشا از نور پاک شه نظر

تا نپنداری تو چون کوته‌نظر

روز بارانست می‌رو تا به شب

نه ازین باران از آن باران رب

5.از نظر مولانا مانع اصلی شکوفائی جان ؛ منیّت و انانیت است که موجب بت نفس ؛ جان را پژمرده و تاریک می‌سازد

در گلستان عدم چون بی‌خودیست

مستی از سغراق لطف ایزدیست

و در ادامه این مهم را یادآور می‌شود که باید قابلیت چشیدن و ادراک این مفاهیم را در خود ایجاد و تقویت کرد :

لَم یَذق لَم یَدر هر کس کو نخورد

کی به وَهم آرَد جُعَل اَنفاسِ وَرد

نه در انتظار یاری... نه ز کس انتظاری...

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی